دل نوشته های من

چترت را بردار... هوای دلم بارانیست.

دل نوشته های من

چترت را بردار... هوای دلم بارانیست.

وطن


مسافرم و به دنبال وطنم می گردم...


تو را کجا جستجو کنم...


وطنم وتنم را گم کرده ام در تو...


نظرات 3 + ارسال نظر
زهره پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 14:01

مسافر که باشی
مقصدی هم پیدا خواهی کرد
گم نمی شوی
:(
این روزا حال هیچ کس خوب نیست و تمام لبخند ها درد میکنه به زور هم که شده بخندین
خیلی خوبه که مینویسی
یه ذره شعرتونو نفهمیدم

من سعی می کنم ساده بنویسم.
کجاشو متوجه نشدین.شاید بتونم توضیح بدم.

زهره شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 13:14

وطنم و تنم را گم کرده ام در تو...
یعنی تو غربته معشوقش؟

زندگی ادامه داره چه با لبخند من چه بی لبخند :)

نه یعنی وطنم وتنم تویی و من تو رو گم کرده ام.همینطو وطن و خودمو که در تو خلاصه میشن.
قبلش میگم تو را کجا جستجو کنم.
شرمنده بد نگارش شده منظورو نمیرسونه.گفتم که بنویسم بد میشه.

زهره شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 14:29

من اینجوری بقرداشت کردم کسی تو غربت عاشق شده
میخاد برگرده وطنش جسمش میخاد بره
اما روحش تو غربت اسیر معشق شده
روح و جسم جدا شده....
ممنون از تویحتون
موفق باشید
خوشحالم که می نویسید:)

ممنون از لطفتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد