دل نوشته های من

چترت را بردار... هوای دلم بارانیست.

دل نوشته های من

چترت را بردار... هوای دلم بارانیست.

این روزها چقدر دلم گریه می خواهد. شانه ای که سر خویش را روی آن بگذارم و مثل ابر بهاری اشک بریزم. 

هوای دلم طوفانی ست و من در جاده های زندگی ام سر درگم هستم و دنبال مسیر درست زندگی خویش می گردم. هیچ ردپایی نمی بینم و هیچ نشانه ای که راه را به من نشان دهد. نمی دانم چرا اینگونه شده ام. 

هر روز از آرزوها و رویاهایم دور می شوم و حسرت رسیدن به آنها در دلم جای خشک می کند. 

تصمیم هایی که در تناقض با یکدیگرند. امیدهایی که یک به یک ناامید می شوند و درسهایی که هرروز زندگی می دهد و من فراموش می کنم. 

دلم یک سکوت عمیق می خواهد تا به آرامش برسد.  

سکوتی ابدی... 

چیزی شبیه مرگ... 

وشاید هم... 

افسوس. 

چقدر زود سخن به پایان می رسدو من هنوز حرف های بیشماری برای گفتن دارم اما نمی دانم چگونه بیان کنم . 

شاید گذشت زمان همه چیز را درست کند. 

شاید...