دل نوشته های من

چترت را بردار... هوای دلم بارانیست.

دل نوشته های من

چترت را بردار... هوای دلم بارانیست.

چی بگم؟؟؟؟

قبل از اینکه این وبلاگو باز کنم کلی مطالب تو ذهنم بود که نمی دونستم باهاشون چیکار کنم. گفتم یه وبلاگ میزنم و هرچی تو ذهنمه منویسم توش. اما نمی دونم چرا همه چی از ذهنم پاک شد هرچی فکر میکنم نمیتونم چیزی بنویسم. اتفاقای زندگیمم که بتونم بگم کمتر شده واسه همین واقعا موندم چی بنویسم. 

بگذریم  

تنها اتفاق مهمی که این روزا واسم رخ داده این بوده که مادربزرگم به رحمت خدا رفت و هممونو شوکه کرد. اما یه درس خوبی بهم داد؛ اینکه قدر چیزایی که داریمو بدونیم. ما همیشه از کنار نعمتهایی که خدا بهمون داده خیلی ساده و بی تفاوت رد میشیم مثل اینه که اصلا بودو نبودشون واسمون فرقی نداره اما وقتی از دستش میدی تازه میفهمی که چقدر واست مهمه ؛مثل من که بعد از فوت مادربزرگم تازه فهمیدم که چقدر دوسش داشتم ولی حیف که دیر متوجه شدم...