پلکهایم را می تراشم تا باجوهره ی اشکهایم روی این قلب کوچکم که از دوری تو دلتنگ شده نام تو را بنویسم...
اما...
چونان که دست به قلم می برم و سوی قلبم جاری می شوم جای خالی قلبم را در قفس میبینم...
و ردپایی از تو...
دلم درد گرفت ...که هم دردیم
میخواهم بغضهایم را نگه دارم بعضی وقتها سبک نشوی سنگین تری...
روزهایی که بی تو می گذردگرچه با یاد توست ثانیه هاشآرزو باز میکشد فریاددر کنار تو می گذشت ایکاشفریدون مشیری
دلتنگی حس عجیبیست...آدم را آرام آرام ناآرام میکند.
دلم درد گرفت ...
که هم دردیم
میخواهم بغضهایم را نگه دارم
بعضی وقتها سبک نشوی سنگین تری...
روزهایی که بی تو می گذرد
گرچه با یاد توست ثانیه هاش
آرزو باز میکشد فریاد
در کنار تو می گذشت ایکاش
فریدون مشیری
دلتنگی حس عجیبیست...
آدم را آرام آرام ناآرام میکند.