چقدر خسته ام...
دو روز پیش با یکی از دوستام بهم زدم خیلی باهم صمیمی بودیم . پسر خوبی بود دوسش داشتم ولی یه کارایی کرد که نباید می کرد. نمی خواستم دوستیمون تموم بشه اما با بی اعتمادی نمی شد به دوستی ادامه داد.
این دو روز خودم بیشتر حالم گرفته بود همش یه بغض تو گلوم بود حالم از همه چی بهم می خورد.
چرا ما آدما اینقدر بدذاتیم؟ چرا نمی تونیم همش خومونو نبینیم و یه کمی ام به دوروبریامون اهمیت بدیم. چرا تا یه فرصت پیش میاد همدیگرو دور می زنیم و تو خیال خودمون خیلی آدم زرنگیم . ولی غافل از اونیم که ماه هیچ وقت زیر ابر نمی مونه و یه روز ممکنه همه چی رو بشه.
واقعأ چرا دنیا اینجوریه؟ تواین بیست و چهار سال که از زندگیم می گذره یه نفرو نتونستم پیدا کنم که همش به خودش اهمیت نده و بجز خودش بقیه هم واسش مهم باشن.
بیخیال... شاید من آدم پرتوقعم ...
ولی هر چی هستم نمی خوام خودمو عوض کنم چون خودمو دوست دارم...
آدمای دنیای ما اینجورن،ما پر توقع نیستیم،نمی تونیم مثل اونا بد باشیم...
وقتی نوبت خودنم به همین جوری دور میزنی تازه هزار تا فلسفه هم میبافی که حق با تو
باور کن
راستی هر ماهتو که زدم فقط همین صفحه رو میاورد
نتونستم بخونم